تقدیر نزاشت بنویسم

مینویسم برای تو

مینویسم که همان نردبانی را که به زحمت ساخته بودمش و داشتم از آن بالا میرفتم تا به ستاره های اهدافم برسم را تقدیر شکست. شکست و افتادم در چاه حسرت

حالا طناب نمیده

یه تاج موقتی پلاستیکی میده

بپرس از تقدیر

آیا آن قلبی که پژمرده س دوباره اکلیلی میشه؟  

فرزانه میتونی از تقدیر بپرسی چرا تلاشتو کردی و نذاشت به حقت برسی؟  

از تو چاه حسرت داری بالا رو نگاه میکنی آسمون رو

شفق های قطبی که سبز رنگن به رنگ امیدت

بغضیاشونم آبی ان به رنگ آرامش

اما دارن محو میشن. نه امید هست نه آرامش گویا

 فرزانه. تقدیر تو رو لایق ندونست . تو کی شایسته بودی که دفعه دوم باشه؟🙂